این روزهای ما ....
یه وقتایی میگم دیگه ننویسم ... اما باز وقتی یه سری نکات ریز و درشت که برامون اتفاق میافته ، بعد مدتی از تو ذهنم کم رنگ میشن ... دوباره جذب اینجا میشم .... بگذریممممممم چند روزی میشه که دیکه رسما مشغول کتاب دفتراتون هستین ... آخر هفته رفتیم بشرویه پیش عمه جون ... برنامه این ماه آقا جان حسابی بر وفق مراد ما شده ... همه جمعه ها بیکارن ... نمیدونم آقای دکتر چی شده که اینطور برنامه ریخته ... خدا رو شکرررررررررر ..... من که هر روز دعاشون میکنم ....(: دیشب آقا جان کاملا بیکار بودن و بهتون قول داده بودیم که بعد انجام تکالیف تون بریم بیرون ... ساعت 7نیم بود که زدیم بیرون ... اول رفتیم و بالاخره سرویس خواب هاتون رو اوکی کردیم ... سما جون همون طر...
نویسنده :
ملیحه
0:20